تاریخ : دوشنبه, ۴ فروردین , ۱۴۰۴ Monday, 24 March , 2025
0

داستان کودکانه شلغم غول پیکر

  • کد خبر : 9494
  • ۰۳ فروردین ۱۴۰۴ - ۹:۱۵
داستان کودکانه شلغم غول پیکر

  قصه کودکانه شلغم غول‌پیکر یه کشاورز توی زمینش شلغم کاشته بود. خیلی زود متوجه شد که یکی از شلغم‌ها زودتر از بقیه رشد می‌کنه و خیلی بزرگ می‌شه!   کشاورز به همسرش گفت:     این یه شلغم بزرگ و خوشمزه‌ست! می‌تونیم باهاش یه جشن راه بندازیم!     اون شلغم روزبه‌روز بزرگ‌تر شد و […]

 

قصه کودکانه شلغم غول‌پیکر

یه کشاورز توی زمینش شلغم کاشته بود. خیلی زود متوجه شد که یکی از شلغم‌ها زودتر از بقیه رشد می‌کنه و خیلی بزرگ می‌شه!

 

کشاورز به همسرش گفت:

 

داستان همکاری در مزرعه

 

این یه شلغم بزرگ و خوشمزه‌ست! می‌تونیم باهاش یه جشن راه بندازیم!

 

شلغم غول‌آسا و حیوانات مزرعه

 

اون شلغم روزبه‌روز بزرگ‌تر شد و از هر شلغمی که تا حالا دیده بودن، چاق‌تر و سنگین‌تر شد!

 

قصه کودکانه درباره همدلی

 

کشاورز نمی‌خواست شلغم خراب بشه، پس همسرش رو صدا کرد تا با هم اونو از خاک دربیارن.

 

داستان مصور شلغم غول‌پیکر

 

اما شلغم خیلی بزرگ و سنگین بود! هر چقدر تلاش کردن، نتونستن اونو از خاک بیرون بکشن.

 

روایت جذاب از کشاورز و شلغم

 

همسر کشاورز دستشو دور کمر کشاورز حلقه کرد و با تمام نیرو کشیدن و کشیدن!

همسرش داد زد:

اینجوری نمیشه! بچه‌ها رو صدا کن تا بیان کمک کنن!

 

قصه شلغم بزرگ و کشاورز

 

نوه‌های کشاورز هم اومدن و با هم کشیدن و کشیدن! اوضاع خیلی خنده‌دار شده بود! اونا با تعجب می‌گفتن:

چرا این شلغم درنمیاد؟

 

ماجرای شلغم جادویی

 

نوه‌ها داد زدن:

سگ رو صدا کنید تا بیاد و کمک کنه!

اما وقتی سگ هم اومد و با تمام زورش کمک کرد، باز هم شلغم از خاک بیرون نیومد!

 

قصه شلغم بزرگ و کشاورز

 

گربه هم داشت این صحنه رو نگاه می‌کرد. اون هم جلو رفت تا کمک کنه، اما هر چقدر کشیدن، شلغم غول‌پیکر از جاش تکون نخورد!

 

داستان همکاری در مزرعه

 

یه موش کوچولو که اون اطراف بود، صحنه رو دید!

 

قصه شلغم بزرگ و کشاورز

 

موش کوچولو فکر کرد و فکر کرد! و بالاخره تصمیم گرفت که کمک کنه و شلغم رو بکشه!

 

شلغم غول‌آسا و حیوانات مزرعه

 

باورتون می‌شه؟ همون موش کوچولو یه تغییر خیلی بزرگ ایجاد کرد!

در آخر، اون شلغم غول‌پیکر از زمین بیرون اومد!

 

قصه شلغم بزرگ و کشاورز

 

کشاورز صورت سرخش رو با دستمال پاک کرد و گفت:

 

قصه کودکانه درباره همدلی

 

ممنون از همتون که کمک کردید! کی فکرش رو می‌کرد که یه موش کوچولو این‌قدر تأثیر داشته باشه!

یکی از نوه‌های کشاورز گفت:

حالا باید یه جشن بزرگ راه بندازیم!

 

قصه شلغم بزرگ و کشاورز

 

و یه مهمونی بزرگ برگزار شد! یه قابلمه‌ی بزرگ سوپ شلغم برای همه‌ی اونایی که کمک کرده بودن!

 

داستان مصور شلغم غول‌پیکر

 

حتی موش کوچولو هم توی مهمونی بود! البته اون ترجیح می‌داد که یه تیکه پنیر بخوره، ولی تصمیم گرفت که سوپ رو هم امتحان کنه و بعد با خودش گفت:

چه سوپ خوشمزه‌ای! کاش یه کمی نون هم کنارش بود!

 

ماجرای شلغم جادویی

 

پس حالا می‌دونید که وقتی همه با هم همکاری کنن، حتی کوچیک‌ترین عضو هم می‌تونه خیلی کمک کنه!

 

گردآوری: بخش کودکان ستاره آبی

 

لینک کوتاه : https://bluestartailors.com/?p=9494

برچسب ها

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.