تاریخ : چهارشنبه, ۶ فروردین , ۱۴۰۴ Wednesday, 26 March , 2025

شعر و قصه کودکانه - ستاره آبی

۰۵فروردین
داستان کودکانه درخت بخشنده

داستان کودکانه درخت بخشنده

  قصه کودکانه و آموزنده درخت بخشنده سال ها پیش پسر کوچولویی بازیگوش عاشق بازی کردن در اطراف درخت سیب بزرگی بود. او هر روز از درخت بالا می رفت و سیب هایش را می خورد و استراحتی کوتاه در زیر سایه اش می کرد. او درخت را دوست می داشت و درخت هم عاشق او […]

۰۵فروردین
شعر کودکانه و زیبای پرواز

شعر کودکانه و زیبای پرواز

  شعرهای زیبا درباره پرواز پرواز، همواره برای انسان‌ها نماد آزادی و بی‌مرز بودن بوده است. از زمان‌های دور، بشر چشم به آسمان دوخته و در دل رویاها، آرزوی پرواز را در سر پرورانده است. وقتی که پرنده‌ای به آسمان می‌پرد، گویی دنیای جدیدی را به روی خود می‌گشاید؛ دنیایی از آرامش، شور، و بی‌پایانی […]

۰۵فروردین
داستان زیبای کودکانه بره ابر سفید

داستان زیبای کودکانه بره ابر سفید

  داستان کودکانه بره ابر سفید قصه بره ابر سفید یک بادبادک بود که دنبال دوست می‌گشت. یک روز توی فیس بوک با یک باد آشنا شد. از آن روز به بعد باهم چت کردند.     یک روز گذشت، دو روز گذشت، روز سوم باهم قرار گذاشتند، کنار یک ابر پنبه‌ای سفید که شکل […]

۰۵فروردین
داستان بعثت پیامبر اکرم (ص) برای کودکان

داستان بعثت پیامبر اکرم (ص) برای کودکان

  داستان بعثت حضرت محمد(ص) برای کودکاندر کشور عربستان و در شهر مکّه، کوهی وجود دارد که نام آن «حَرا» است. در بالای این کوه، غاری کوچک قرار دارد که قسمتی از آن را نور خورشید روشن می کند و قسمت های دیگرش، تاریک است. کسانی که به زیارت خانه خدا و سفر حج می […]

۰۵فروردین
شعر کودکانه راه مدرسه

شعر کودکانه راه مدرسه

  اشعار شاد کودکانه راه مدرسه در دنیای پرهیاهو و شلوغ امروز، “راه مدرسه” نه تنها مسیری برای رسیدن به علم و دانش است، بلکه سفر دل‌انگیزی به سوی کشف دنیای جدید و دوستان تازه می‌باشد. این مسیر، با آفتاب درخشان و آواز پرندگان، یادآور لحظات شاد و معصومانه‌ی کودکی است. در این سفر، هر […]

۰۵فروردین
داستان کودکانه مسابقه ماشین‌ها

داستان کودکانه مسابقه ماشین‌ها

  قصه کودکانه مسابقه ماشین‌ها روزی روزگاری در یک شهر کوچک، چهار ماشین دوست به نام‌های رانی، زورو، سوزی و تامی زندگی می‌کردند. همه‌ی آن‌ها عاشق سرعت و مسابقه بودند و هر روز در جاده‌های شهر با هم رقابت می‌کردند. اما آن‌ها همیشه به این فکر می‌کردند که آیا می‌توانند در یک مسابقه بزرگ واقعی […]

۰۳فروردین
داستان کودکانه شلغم غول پیکر

داستان کودکانه شلغم غول پیکر

  قصه کودکانه شلغم غول‌پیکر یه کشاورز توی زمینش شلغم کاشته بود. خیلی زود متوجه شد که یکی از شلغم‌ها زودتر از بقیه رشد می‌کنه و خیلی بزرگ می‌شه!   کشاورز به همسرش گفت:     این یه شلغم بزرگ و خوشمزه‌ست! می‌تونیم باهاش یه جشن راه بندازیم!     اون شلغم روزبه‌روز بزرگ‌تر شد و […]